اول این شعر زیبا را که سروده ی دوست خوبمان مصطفی شاهمردی است را به مناسبت 13 رجب تقدیم می کنم :
امشب قصیده های دلم در کلام ماند
دستی به روی سینه برای سلام ماند
از بس که آبروی دلم ریخت در نجف
امشب زیارت حرمت نا تمام ماند
شنوندگان عزیز توجه فرمایید
شنوندگان عزیز توجه فرمایید
صدایی که هم اکنون می شنوید ، صدای آژیر قرمز و یا علامت خطر نیست . این صدای امت حزب الله ایران است در جمهوری اسلامی . حکومتی که قانون اساسی آن را سیصد هزار شهید امضاء کرده اند . اما این ماییم که ایستاده ایم و می گوییم ، "اگر رسم مردانگی چنین است که سر بریده ی مردان خدا را به روسپیان هدیه برند ، ای دنیا این تو و این سر ما" (سید مرتضی). فرزاد فروزش خوشا به حالت که خط شکن شدی برادر .
رئیس جمهور آمریکا آمده !؟
پایان ترم است و داستانی دارد برای خودش جزوه های دانشجویی و بنده هم که از این قاعده بی بهره نیستم دو روز قبل جهت رونوشت از جزوه ی دوستان دیگر همکلاسی به عکاسی خیابان خودمان رفته بودم . از روی آنکه جزوات زیاد بودند و وقت زیادی هم از من گرفته شد در حین رونوشت گیری اتفاق جالبی افتاد . مرد جوانی با عجله وارد عکاسی شد و از صاحب مغازه ، که سنی حدوداً 50 سال را حداقل داشت ، خواست تا از روی شناسنامه و کارت ملی او هم رونوشت تهیه شود . عکاس هم با پرخاش به مرد و با اشاره دست به سمت من گفت : مگر نمی بینی این آقا از شما زودتر آمده . صبر کن چند لحظه دو نفر دیگر هم در صف هستند . اما مرد که رونوشت ها را برای بیمارستان تهیه می کرد و عجله ی زیادی هم داشت با اصرار از او خواست تا کارش کمی زودتر انجام شود . عکاس 50 ساله ی قصه ی ما این کار را کرد اما بعد از رفتن مرد جوان رو به ما گفت : یارو همچین حرف می زند که انگار رئیس جمهور آمریکا آمده !؟ این جمله ی عکاس مرا به فکر فرو برد و با خودم گفتم عجب مرد بی معرفتی است که این حرف را می زند ؛ رهبر انقلاب خودمان را رها کرده و چسبیده به رئیس جمهور آمریکا . مگر در ذهن این مرد رئیس جمهور آمریکا با ارزش تر از رهبر عزیز خودمان است و هزاران هزار فکر دیگر ... . اما کمی که به چهره ی او و سن از 40 بیشتر او! نظاره کردم به او حق دادم که این حرف را بزند . چرا که ایشان از مرمان نسل اول انقلاب ما هست که دوران حکومت ستم شاهی و تسلط آمریکا بر این مملکت را دیده و این حرفی که زد نیز حتماً از دوران جوانی در ذهن دارد که آن روزها به هر دیکتاتور و زورگویی که می رسیدند و عملاً نمی توانستند جوابش را بدهند پشت سرش می گفتد : انگار رئیس جمهور آمریکا آمده و ... . مگر در طول تاریخ ضرب المثل ها چگونه ساخته می شوند . همه ی ضرب المثل ها وجه تسمیه خاصی دارند که با اتفاق افتادن پیشامد خاصی سخن معروف آن داستان به مثل تبدیل شده است . مهم این است که هر ضرب المثلی اشاره به یک داستان قدیمی و البته واقعی دارد که روزی اتفاق افتاده است . دیکتاتوری آمریکا و حکومت ستم شاهی رژیم طاغوت نیز این مثل را در ذهن 50 ساله های دوران ما تداعی می کند و آن عکاس هم حق داشت که به جای رهبر عزیز خودمان و امام بزرگوارمان رئیس جمهور دیکتاتور آمریکا را مثال بزند . این خود دلیل محکمی بر این جمله ی امام است که فرمود : ولایت فقیه ضد دیکتاتوری است . این جمله ی ناب را ما با چشم خودمان در همین چندسال اخیر مشاهده کردیم که چگونه خامنه ای عزیز در سال 88 از رأی 40 میلیونی ، تأکید می کنم رأی 40 میلیونی ، ما دفاع کرد و اجازه نداد انقلاب اسلامی ما دست زیاده خواهانی بیفتد که از جمهوری اسلامی ، جمهوری ایرانی بسازند و در روز قدس روزه خواری را باب کنند و انحرافاتی در شعار همیشگی ما یعنی مرگ بر آمریکا ایجاد کنند در 13 آبان و خیمه ی عباس را به آتش بکشند ! و همچنین باز این خامنه ای عزیز بود که در همین قضایای اخیر و عزل و نصب مجدد وزیر اطلاعات به ما قول داد که تا زنده هست اجازه ندهد انحرافی در مسیر حرکت این ملت پیش آید . زیبا فرمود امام عزیز و بزرگوار ما که ولایت فقیه ضد دیکتاتوری است . و به صورت کلی ولایت فقیه ضد دیکتاتوری و ضد هر انحرافی است . انحراف طلبان داخل بدنه ی اجرایی کشور! خیال خام نکنند که عِرض خود می برند و زحمت ما می دارند . تا خامنه ای هست ما اهل کوفه نیستیم و تا ولایت فقیه است ما هستیم و تا همیشه دست خدا بر سر ماست خامنه ای رهبر ماست .
سایت ویکی پدیا که یک سایت دانشنامه ی آزاد جهانی است از همه ی اعتماد آقای رئیس جمهور به اسفندیار رحیم مشایی می نویسد . با این توصیف بی اختیار یاد جمله ی حدادیان افتادم که می گفت : کجای دنیا به یک میرزا بنویس اینقدر مسئولیت می دهند ؟!
ببینید این عکس را و قضاوت کنید
از قدیم گفته اند :
خوش تر آن باشد که سر دلبران ... گفته آید در حدیث دیگران !
"خرمشهر را خدا آزاد کرد" و این یعنی اینکه یاد بگیریم همیشه فتح و فتوحات مان را به اسم خدا و پیغمبر و امام و ولی فقیه بگذاریم نه شکست ها و کوتاهی های خود را . که البته همه ی شکست های ما در طول تاریخ به خاطر کوتاهی ما بوده است از "احد" گرفته تا "کربلای 4 " یکبار برای جمع آوری غنائم رفته بودیم و یکبار هم نیت مان را خالص نکرده بودیم و بیشتر به نتیجه فکر می کردیم تا تکلیف . همان اندازه که «الی بیت المقدس» برای ما درس داشت بعد از آزاد سازی خرمشهر ،" کربلای 4 "و شکست تلخ اش نیز درس داشت . در یک عملیات شکست بخوریم تا یاد بگیریم برای تکلیف باید بجنگیم نه برای نتیجه ، خود پیروزی بزرگی است . در فتح خرمشهر هم کم مانده بود در لحظات آخر کار را به نام خودمان بزنیم و اجرش را کم کنیم که این جمله ی زیبا از زبان امام جاری شد که : خرمشهر را خدا آزاد کرد . همچنین در لحظه ای که مغرور از پیروزی بودیم و سر خوش از فتح مثال زدنی خودمان امام به ما آموخت که «فتح خرمشهر فتح خاک نیست ، فتح ارزش های اسلامی است » . و این جمله ی پایانی که گفتم اشاره به وقایع امروز ما و جریان منحرفی که در دستگاه دولتی رسوخ کرده اند و قصد مطرح کردن مکتب ایران در مقابل مکتب اسلام دارد نیز هست . امام با زبان اشاره با ما سخن می گوید که فتح ارزش های اسلامی بهتر از فتح خاک است . چرا که بدن را به روح اش می شناسند و وطن را به دین و آئین اش که اگر اسلام به ما روحیه ی ایثار نداده بود چگونه می توانستیم در برابر دو ابر قدرت شرق و غرب بایستیم و تا امروز مقاومت داشته باشیم ، تا جاییکه خود دشمن به سخن درآمده و مستقیم بگوید که اینان دوبال شهادت و انتظار دارند که این دو به اضافه ی ولایت پذیر بودن شان ، آنها را شکست ناپذیر کرده است . همین چند سطر برای جریان منحرف کفایت می کند که بیاندیشد و دست از جریان سازی و انحراف طلبی ! بردارد که " العاقلُ یَکفی بِالإشاره " . در ضمن نیازی نیست وقتی رادیو اسرائیل دنبال همین جدل های پوچ سیاسی است ما نیز بر خوشحالی این غاصب خون آشام بیافزاییم و شاد کنیم دشمن دیرینه ی خود را ، که شادی دشمن ، ناراحتی دوست را به دنبال خواهد داشت و این دوست که گفتم را شما بخوانید "امام خامنه ای" که این روزها برای ما یادآور علی علیه السلام است در آن روزگار سخن گفتنش با چاه . علی در روزگاری با چاه درد و دل می کرد که هم مالک داشت و هم عمار . اما واقعا علی با چاه چه می گفت که حتی مالک هم تاب شنیدنش را نداشت . امام ما خامنه ای عزیز هم در این دوران هم مالک دارد و هم عمار ، هم سلمان دارد هم مقداد ، اما راز ناگفته اش چیست که اینگونه این روزها پریشان است . از دشمن که انتظاری جز دشمنی نمی رود ، آیا چیزی جز کارشکنی های دوستان انسان را پریشان می کند ؟!