اینجا لجمن است

لبه جلویی منطقه نبرد

اینجا لجمن است

لبه جلویی منطقه نبرد

فیلترینگ قطعه 26 تقصیر هیچکس نیست !!!

خدا یا ما را در راه خودت 26 قطعه کن . و هرقطعه ما را در 26 وبلاگ و برای هر وبلاگی 26 کامنت بگذار، تا همه ی عالم و آدم بدانند ما از مرگ نمی ترسیم تا اماممان حسین است . امام می گفت : ما را از تحریم اقتصادی نترسانید که ما ملت رمضانیم . خدایا این چه امتحانی است که ما را بدان می آزمایی ؟ . فتنه گران را به جانمان انداختی ، له شان کردیم . آمریکا و اسرائیل را هم که فعلا به غلط کردن انداخته ایم . بعثی ها را هم که همین دست قدرت تو بود که از آستین ما بیرون آمد و سیلی محکمی در گوششان خورد . اداره های جمهوری اسلامی را حالا به جان اراده های پولادین انقلاب اسلامی انداخته ای . این چه امتحانی است که ما را بدان می آزمایی ؟ تو صاحب اختیار مایی ما حرفی برای گفتن نداریم هر کاری دوست داری انجام بده . و این بار هم که به وعده های تو اعتقاد داریم و مطمئنیم که پیروزی با ماست . چون تو با مایی . قوه ی محترم قضاییه خیال کرده می تواند با فیلتر کردن ما را از صحنه خارج کند . نمی تواند . هر کشتنی که پیروزی نیست . این درسی است که از عاشورا گرفته ایم . نامه ی حسین قدیانی می خواهد در این فضا پخش شود . تقصیر هیچ کس نیست . آقای لاریجانی (عالم بزرگوار جوان ) در مقابل اراده ی الهی که نمی شود ایستاد . همان هایی که با فوت کردن نتوانستند نور خدا را تا امروز خاموش کنند مطمئن باشند با فیلترینگ هم نخواهند توانست . آه دل همه ی مردم حزب الله ایران ، روبروی رکن یمانی کعبه ، با قلم داداش حسین بر کاغذ جاری شد و شد نامه ای برای شما . خدا نکرده فحش و ناسزا که نداده ایم به شما یا برادرتان . درد دلی بود که طاقت شنیدنش را نداشتید . در درگیری های دو طرفه همیشه فردی که زودتر عصبانی می شود ، زودتر هم می بازد . آشنا به این قاعده که هستید الحمدلله . پس به اعصاب خودتان مسلط باشید و سعی نکنید با تندروی های امروز ، کندروی های دیروزتان را جبران کنید . سر تفنگ را اشتباه گرفته اید ما خودی هستیم . و باز هم عجیب این روزها یاد سید شهیدان اهل قلم طنین افکنده در فضای مجازی قلبمان که می فرمود : "در جمهوری اسلامی همه آزادند الا بچه حزب الله ها " .

آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم

از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم

تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم

انگار خدا خواست که دلتنگ بمیریم

بکشید ما را ، فضای مجازی هم برای پاک شدنش خون می خواهد . بکشید ما را .

نظرات 8 + ارسال نظر
پویان چهارشنبه 24 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 16:07 http://lojman.blogfa.com

سلام عزیز برادر
میدونم همشون بازند اما این فقط یه مطلب طنزواره بود که نوشتم
یعنی اگر به اینها رو بدی همه رو فیلتر میکنند. والا جرات ندارند که سایت آقا رو فیلتر کنند.
اکی؟
در ضمن از آنجائیکه وبلاگهای زیادی در پی انتشار نامه قدیانی فیلتر شدند احتمال فیلترینگ تو و ما هم کم نیست. لذا برای ادامه ارتباط کانال ارتباطی ایمیل رو باید داشته باشیم که اگر هر دو فیلتر شدیم از آدرس جدید هم رو خبر کنیم.
ایمیلم رو بالا گذاشتم
یا حق

شهید آینده پنج‌شنبه 25 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 02:10

دوستت داریم بسیار زیاد
التماس دعا

من محمدم جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 00:50 http://labbaikagha.mihanblog.com/

با
" به بهانه ی بازداشت حسین قدیانی !"
به روزم

مصطفی(غلام) جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:01

بوی پروانه
پروانه ای درون مشتم بود،بال می زد،معلوم بود که هنوز زنده است.جز تاریکی چیزی نمی دید.چند قدم پیش تر جلوی آن تپه روی گلی نشسته بود که گرفتمش ،احساس کردم که سرعت بال زدنش بیشتر شد،پروانه بو کشید،بوی بارو... نه ....بله باروت است پروانه بوی باروت را می فهمد ،پروانه عمیق تر ،مگر کجا هستیم چه بوی بدی مثل زهر مار است.
دستم عرق کرده،می ترسم که ....نه هنوز بال می زند،آن طرف پشت آن تپه جای خوبی است،هیچ بویی نمی آید،آنجا رهایش می کنم ..تا شب باید به اون تپه برسم.
صدای مرتضی بلند شد که «دوباره پروانه گرفتی، مرد مؤمن چرا با این زبون بسته ها این جوری می کنی خدا رو خوش نمی آد،بذار زندگی شون و بکنن».
با خودم گفتم زندگی ،پروانه که اینجا نمی تونه زندگی کنه،باید ببرمش پشت اون تپه .
پروانه بو کشید، بوی چیه ،چقدر تلخه،چقدر ترشه،پروانه عمیق تر .....نه،وای چطور ممکنه،بوی آش رشته های پر سیر و سرکه ی ننه است،اینجا چه کار می کنه،شاید اومده اینجا پشت ایستگاه صلواتی داره برای همه آش می پزه،از همون آش ها که هر وقت می پخت یه وجب روش روغن بود و همه رو دعوت می کرد.
همه بودند ،دور هم شروع کرده بودن به خوردن،ولی هنوز ما نرسیده بودیم،باید پروانه رو می بردم.
بوی سیر و سرکه تند تر شده بود،مثل اینکه ننه داره یه کاسه آش مخصوص برای من میاره،مثل همون افطاری های ماه رمضون،گفتم ننه الان میام،صدای ننه بلند شد که «پسرم دوباره پروانه گرفتی»هر چه قدر دور تر می شدم بو تند تر و تلخ تر می شد.
سینه یروانه به خس خس افتاده بود،حرکتی نداشت،ترسیدم نکنه ...،ولی شاخکهاشو لرزوند.به تپه رسیدم ،آن طرف چقدر زیبا بود،مثل حیاط خانه ننه بزرگ،بزرگ اما دلگیر،دیگه پاهام توان نداشت،سینه ام می سوخت مثل اینکه یه دیگ بزرگ آش خورده باشم،روی تپه افتادم دیگه خبری از بوی سیر نبود،وای پروانه کو... کجا رفته....خدای من...نکنه که....آن طرف پشت آن تپه هنوز داشت بال می زد.

شقایق جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:23 http://www.mahbaran.blogfa.com

سلام
کاملا با حرفتون موافقم اما یک سوال احساس نمی کنید ما خودمان هم احتیاج به بصیرت داریم؟؟
نمیدونم ....

داریم زیاد .

اکبر شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 15:06 http://mohremehr.blogfa.com

زیبابود وبیر منتظرتون هستم
ازبچه های پایگاه ۱۵

آر پی جی زن یکشنبه 28 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 22:26 http://www.velayat2011.blogfa.com

سلام همسنگر..
خدا قوت..
به روزم با «بسیجی عاشق کربلاست» + «حضرات قوه بی قوه!خواهشا ما را هم فیلتر کنید!»
سر بزنید!

همشهری!
یک زمانی لینک ما هم در بلاگتان بود ها!

سلام همسنگر هنوز هم لینکتان هست ها !

سید محمد محمودی پنج‌شنبه 9 دی‌ماه سال 1389 ساعت 16:57


بعد از رفع سوء تفاهم، سایت حسین قدیانی رفع فیلتر شد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد