در دورانی زندگی می کنیم که هرکس از هرجا می رسد ، برای هرکس که دوست دارد ، هر اسمی که می خواهد انتخاب می کند و بعد از چند روزی که آن را تکرار می کند ، آن اسم بر سر زبان ها می افتد و همه هم آن فرد را با این لقب صدا می زنند .
مثلاً به هر طلبه ی پایه کوتاهی ، بدون توجه به معنای آن ، حجت الاسلام می گویند . بعد از گذراندن چند پایه ی طلبه گی پسوند "والمسلمین" را هم به آن می افزایند و ... .
یا در دانشگاه بلافاصله که دانشجو یک لیسانس می گیرد به او کارشناس ، مهندس ، دکتر و... می گویند .
به صورت کلی ما بدون اینکه جایگاه هر فردی را بشناسیم لقبی را به او می دهیم . اینکه می گویم به آقای خامنه ای امام نگویید ، به همین خاطر است .
لفظ امام امروزه در جامعه ی ما به خیلی ها گفته می شود :
1- به هرکس که برایمان نماز جماعت می خواند امام می گوییم . (امام جماعت)
2- خیلی ها نام خانوادگی شان "امامی" است .
3- من فردی رامی شناسم که به او "حاج آقا مهدی امام" می گویند . (امام جماعت مسجد جامع یکی ازشهرستان های استان اصفهان)
4- و مثالهای فراوانی که شما هم می توانید بزنید .
اما مسئله ی مهم این است که ما الآن در عصرغیبت خورشید زندگی می کنیم و طبق حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم : حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در زمان غیبت مانند خورشید پشت ابر هستند . (همه تفاسیر این حدیث را می توانید از بیانات علمای اعلام بخوانید ) .
اما مسئله ی قابل تأمل این است که وقتی خورشید پشت ابرها ، پنهان شده باشد ، دنیا تاریک می شود . و دنیای تاریک مانند شب است . اصلاً ما شب را شب می خوانیم به این خاطر که خورشید را در آسمان خودمان نمی بینیم .
هنگامی که شب است و خورشید در آسمان نیست و ما در بیابانی خشک و لم یزرع واقع شده ایم نور راهمان را از کجا باید بگیریم . غیر از این است که نور را در شب های ظلمانی ماه به ما می دهد .
ماه ، آفتاب نیست که از خودش نور داشته باشد ، ماه مهتاب است و چون دستش به خورشید می رسد نور را می گیرد و به ما می رساند .
ساده تر بگویم :
در زمان غیبت خورشید حتماً باید یک ماه وجود داشته باشد که دستش به خورشید برسد و نور خورشید را هرچند به اندازه ی نور مهتابی خودش به ما درماندگان وادی غربت زمین برساند .
به کوری چشم همه ی دشمنان ولایت و همه ی آن کسانی که به پیروی از آن امام جمعه که بعد از رحلت امام در خطبه های نماز جمعه گفت : ما به جانشین امام خمینی (ره) ، امام نمی گوییم . و برای آنکه همه شان از حسادت بمیرند می گویم :
ما به آقای خامنه ای امام نمی گوییم ، ایشان در غیاب حضرت خورشید ماه ما هستند .
سلام برادر
بنا بر دستور جناب عالی ما شما را لینک کردیم اگر افتخار می دهید ما را لینک کنید
ممنون
غربیها با سه کلیدواژهی آزادی، دموکراسی، و حقوق بشر افکار عمومی را اداره میکردند. شرقیها با دو کلیدواژهی مبارزهی پرولتاریا با امپریالیسم و برابری. امام پنج کلیدواژهی قرآنی را در مقابل آن پنج کلیدواژه قرار دادند.
اصل «امامتمحوری» مهمترین کلیدواژه بود. سیستم امت-امامت حرف جهانشمول اسلامی بود که در عرصهی سیاست احیا شد.
ده سال هر کاری کردیم، یک رسانهی غربی پیدا شود که بگوید «امام خمینی»، نشد! همه میگفتند «آیتالله خمینی».
سال 59 به یکی از اساتید یهودی آلمان گفتم «استاد! چرا رسانههای شما نمیگویند امام خمینی؟». خندهای کرد و گفت «آخر ما بعضی چیزها را متوجه شدیم!». کیفاش را باز کرد و یک کتاب درآورد. ترجمهی آلمانی کتاب «ولایت فقیه» امام بود. گفت «آقای خمینی یک تئوری جهانی دارد. وقتی ما بگوییم "امام"، ایشان بین کشورهای دنیا شاخص میشود. چون کلمهی "امام" قابل ترجمه نیست. ولی وقتی بگوییم "رهبر"، این کلمه در فرهنگ غرب بار منفی دارد. دیگر ما ایشان را کنار استالین و موسیلینی و هیتلر قرار میدهیم. کلمهی "رهبر" به نفع ما و کلمهی "امام" به نفع آقای خمینی است. از طرف دیگر اگر ایشان یک جایگاه دینی دارد، ما به ایشان میگوییم "آیتالله"، اما "امام" یک بار معنوی دارد! از طرفی ایشان آن طور میشود امام امت اسلامی که مسلمانهای دنیا را دور خودش جمع بکند!». با این صراحت این را به من گفت.
یک رسانهی غربی یا شرقی را پیدا نمیکنید که گفته باشد «امام خمینی». آن موقع ما امتحان کردیم رسانههای غربی آیا میپذیرند ما یک آگهی بدهیم به نام «امام خمینی»؟ میخواستیم 60،000 مارک بدهیم که یک آگهی چاپ کنند، قبول نکردند!
شهریور 58 که در مجلس خبرگان قانون اساسی شهید بهشتی کلمهی امامت را در قانون اساسی گذاشت، ریاست آن مجلس با آقای منتظری بود. امام خمینی گفت شما نمیتوانی مجلس را اداره کنی، برو کنار، آقای بهشتی اداره کند. وقتی شهید بهشتی آمد اصل پنجم را مطرح کند که ولی فقیه نائب امام زمان و امام امت اسلامی است، کشور ریخت به هم. بازرگان اعلام استعفای دستهجمعی دولت را کرد. امیرانتظام اعلام کرد که مجلس خبرگان قانون اساسی باید منحل شود. سر یک کلمه کشور ریخت به هم!
امامتمحوری، امّتگرایی، عدالتگستری، و دوقطبی مستکبرین-مستضعفین اساس تئوری امام خمینی بود.
امام خمینی از دنیا رفتند. آقای هاشمی رفسنجانی آمدند پنج روز بعد از رحلت امام خمینی در دومین خطبهی اولین نمازجمعهی بعد از رحلت امام، راجع به ولایت فقیه دو جمله گفتند. یک : «ما نمیخواهیم بعد از رحلت امام خمینی به جانشی ایشان "امام" بگوییم». این همه دعوا داشتیم با شرق و غرب؛ امام حاضر شد شهید بهشتی را قربانی کند برای این کلمه؛ قانون اساسی پنج بار روی امامت ولی فقیه تأکید کرده، امام این را از سال 48 مطرح کرده، شما میگویی نمیخواهیم؟ به اسم اعزاز امام خمینی گفتند به جانشیناش نمیگوییم امام! انگار یکی به شما بگوید من چون خیلی شما را دوست دارم، افکار شما را میخواهم با شما دفن کنم! جملهی دومشان این بود : «خبرگان مرجع تعیین نکرده است». یعنی جانشین امام خمینی نه مرجع است و نه امام.
وقتی ایشان جای «امام» گذاشت «رهبر»، «امّت» شد «ملّت». یعنی عملاً سیستم ملت-رهبر انگلیسیها را پذیرفتیم و سیستم امت-امامت امام خمینی را کنار گذاشتیم. وقتی «امّت» شد «ملّت»، عناصر امّت یعنی «خواهران و برادران قرآنی» -که وظایفی مثل امر به معروف و نهی از منکر نسبت به هم دارند-، تبدیل شدند به عناصر ملت یعنی «شهروند» و « هموطن».
اما کلمهی سوم یعنی «عدالت»؛ مقدسترین کلمهای که آقای هاشمی در دوران ریاستجمهوریشان ابداع و به تحمیل کردند به نظام اسلامی، کلمهی «توسعه» بود. فرق عدالت و توسعه این بود که «عدالت» را خدا و پیغمبر (ص) و علی مرتضی (ع) تعریف میکنند، اما «توسعه» را صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی و صهیونیستهای عالَم.
در عرصهی بینالملل هم دو کلیدواژهی قرآنی «مستکبرین» و «مستضعفین» را ایشان اصلاح کردند و گفتند «مستکبرین» فحش و توهینآمیز است! به جایش بگوییم «قدرتهای جهانی»! خب وقتی گفتی «مستکبرین» باید با آنها «مبارزه» کنی، اما وقتی گفتی «قدرتهای جهانی» باید با آنها «تعامل» کنی. «مستضعفین» را هم کردند «قشر آسیبپذیر»؛ یعنی آدمهای بیعرضهای که خودشان پذیرای آسیباند!
پنج کلیدواژهی قرآنی امام خمینی که اساس گفتمان نهضت اسلامی بود، توسط ایشان تغییر پیدا کرد به همان کلیدواژههایی که دشمنان میخواستند.
تا موقعی که کلیدواژههای قرآنی امام خمینی –که رأس آنها امام بودن ولی فقیه است- احیا نشود، هر کاری که بکنیم، وصلهپینه کردن است.
شما هر لعنی که به ...... بکنید، این قدر جگر دشمنان نمیسوزد که بگویید «امام خامنهای».
مشکلی که هست هم این است که همه میگویند «دیگران بگویند ما هم میگوییم!». اصولگراها میگویند صداوسیما شروع کند، ما هم میگوییم! صداوسیما میگوید ما که از روحانیون نمیتوانیم جلو بیفتیم! روحانیون میگویند تا مدیران ارشد نظام خودشان نگویند که ما نمیتوانیم جلوی مردم بگوییم! مدیران ارشد میگویند وقتی جوانان انقلابی هم نمیگویند، ما بگوییم و هزینه بدهیم؟! و...
بعضی هم میگویند نگوییم چون قبلاً کسی (حشمتالله طبرزدی) این کار را کرده و سابقهی خوبی ندارد این کار در ذهن مردم! خب خوبها باید پرچمدار این کار شوند که این کار به اسم آنها ثبت شود و آن سابقه پاک شود.
آیتالله سید محمدباقر حکیم پا میشود میرود نجف. از آنجا نامه مینویسد به «حضرت آیتالله العظمی امام خامنهای». یک هفته بعد شهیدش میکنند. آن مرد بزرگ میفهمد که باید از آنجا پیغام دهد «امام خامنهای». سید حسن نصرالله میفهمد در سختترین شرایطی که دارد، باید بگوید امام خامنهای! ما اینجا نشستهایم و نمیگوییم!
اگر نعمت خدا را قدر ندانیم، میفرماید «انّ عذابی لشدید». روز قیامت هم آنجا ندا داده میشود که «وقفوهم انّهم مسئولون، ما لکم لا تناصَرون». هی حرف را انداختند از این طرف به آن طرف.